انعکاس آینه دل

خاطرات وسروده ها و دلنوشته های عکاس

انعکاس آینه دل

خاطرات وسروده ها و دلنوشته های عکاس

قصه ناگفته

 

سلام بر همه عزیزان

 

چون قصه ناب خوانده بودم

 

عقل از سر خویش رانده بودم

در راه تو ای عزیز هستی

 

جان را بخطر رسانده بودم

من لحظه به لحظه تا سپیده

 

با یاد غم تو مانده بودم

آوای تو غمگنانه تر بود

 

این غم به کسی نداده بودم

من وسعت غصه ستاره

 

از شبنم گل شنیده بودم

یا شور شکفته بر لبت را

 

در چهره نور دیده بودم

شبها که ستاره شاهدم بود

 

همراه تو تا سپیده بودم

من چشم تر تو دیده بودم

 

اندوه غمت چشیده بودم

رازی که به دلشکسته گقتی

 

بر محرم دل سپرده بودم

رامین تو سخن نگفته بودی

 

من داغ دل تو خوانده بودم

 

 

 

خوب اینم یه شعر تازه از خودم امیدوارم نظر یادتون نره

 

نوشته شده توسط

 

م ع ر

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد