انعکاس آینه دل

خاطرات وسروده ها و دلنوشته های عکاس

انعکاس آینه دل

خاطرات وسروده ها و دلنوشته های عکاس

اندر حکایت اورژانس بیمارستانها

                            

بنام خداوند جان خرد 

سلام خدمت همه عزیزان 

چون پرشین بلاگ فعلا مشکلاتی داره مجبور شدم خاطره دین دفعه را در 

 این وبلاگ بگذارم 

         

آقا جان خدا بد نده یه روز شب جمعه ای کارتون بیفته به اورژانس یه بیمارستانی ...میگی خوب

اتفاقه!... منم قبول دارم اما از بد شانسی آدمه که همچین روزی که فرداش تعطیله! کارش به

اورژانس بیفته وضعیت اورژانسی میگم ها.... مریضی نه  

 چون بلاخره مریضی رو با مسکنی یا چیزی میشه یه کاریش کرد اما مسئله اگر حاد باشه چی؟

دیگه حتما باید بری بخوابی اورژانس بگذریم که از بخت بد ما........همچین شتری اومد دم درخونمون

خوابید یه سنگی خوشش اومد وشب جمعه ای خواست از کلیه ما خداحافظی کنه ودل از خانه گرم و

نرمش بکنه وتشریف بیاره بیرون نمیدونم تا بحال سنگ کلیه دفع کردین یا نه خدا نصیب هیچ گرگ بیابون

هم نکنه چاره چی بود با برادرم حدود ساعت 8 شب رسیدم اورژانس بیمارستان امام خمینی. خوب اونجا

همراه لازم دارید یعنی تو اورژانس اگه همراه نداشته باشی کسی حتی بالا سرت هم نمیاد. برادرم را فرستادن

دنبال تهیه لوازم مورد نیاز مثل سوند و....

جالبه که تو اورژانس بیمارستا ن همه وسایل مورد نیاز و اورژانسی باید توسط همراه مریضو اونم از

داروخانه های بیرون تهیه بشه بعد یه ساعتی برادرم با وسایل برگشت و نیم ساعتی هم طول کشید تا

پرستاری بیاد بالای سرمان اما از اونجایی که سنگ تو مجرای گیر کرده بود اقدامات اولیه جهت تخلیه

مثانه کارگر نیفتاد (گذشته از درد دفع سنگ کلیه عدم دفع ادرار هم باعث برگشت اون بطرف کلیه ها )

میشود که خود باعث خطرات وتحمل دردی مضاعف و زیادیست

تا ساعت 11شب ازدکتر خبری نبود والتماس ودرخواستهای ماهم بجایی نمیرسید تا اینکه یه رزیدنت ارولوژی

اومد بالا سرمون. تلاش چندین باره اش برای کار گذاری سوند هم بجایی نرسید در هر حال مجبور شد شکم

بنده را با یه آنژیو کت سوراخ کنه تا بلکه بتواند مثانه را خالی کند البته این یکی تلاشش نتیجه موقتی داشت

ومن توانستم بعد از چند ساعت تحمل فشار کمی نفس تازه کنم بنده خدا رزیدنت دستور های از بابت رفتن به

اتاق عمل اونم ساعت 8 صبح داد ورفت به اصرا من برادرم شب تو اورژانس نموند چون فکر میکردم آنژی

کار خودش تا صبح میکنه ومشکلی هم پیش نمیاد.

اما همانطور که شنیدید این راحتی موقتی بود چون با جمع شدن مثانه در عمل آنژی ازجدار مثانه جدا شد و

عملا کاربرد خودش را از دست داد .حدود ساعت 2شب مجددا درد برگشت بناچار دوباره از پرستارها خواهش

کردم برای رفع دردم کاری بکنند اما سفارش آنها فقط دعوت به تحمل بود.

(آخه یکی نیست به اینا بگه مرد حسابی اگه قرار بود این درد و تحمل کنم چرا اومدم بیمارستان؟ میموندم همون

خونه درد را تحمل میکردم) 

دریغ از حتی یک عدد قرص یا آمپول مسکن ساعت 8 صبح خبری از دکتر واتاق عمل

نبود هر چه گفتم دکتر خودش گفته صبح باید مرا به اتاق عمل ببرید اظهار بی اطلاعی کردند. گفتند دکتر ساعت

10 میاد اما اون ساعت هم از دکتر خبری نبود بیچاره برادرم که اومده بود همراه باشد هم از حرفای پرستارها

چیزی گیرش نمی آمد تا اینکه بلاخره قرار شد ما را ببرند اتاق عمل سرتان را درد نیاورم تا مرا بگزارند روی

تخت اتاق عمل سنگ خودش جابجا شد وهمراه درد بسیار شدیدی با پاره کردن مجرای دفع شد و وضعیت اتاق

عمل هم بهم ریخت وآن شد که نباید میشد به هر حال به اسم عمل نا موفق ما را به علت زخم ایجاد شده در

مجاری اداری حدود 3 روزی بستری کردند تو بخش البته خیلی خلاصه نوشتم چون خیلی مسائل هم اتفاق افتاد که

خارج از حوصله این پسته .

حال نیمدانم چطور باید از این وضعیت اورژانس شکایت کرد و آیا اصلا شکایت تنها راه چاره است ؟ جالب بود که

رزیدنتهای دکتر معالج با چه منتی میگفتند که بلاخره راه را باز کرده اند منکه منظورشان را از راه متوجه نشدم

کدوم راهو باز کردند !!!!! اینجا بود که بیاد سریال پرستاران شبکه یک افتادم و ناخواسته اورژانس اونها را با 

 اورژانس خودمان مقایسه کردم بگذریم که تو فیلم چقدر واقعیت کشور تهیه کننده این سریال بیان شده 

یانه؟... ولی تنها دعایی که بخاطرم رسید این بود که خدا هیچ کس را قسمت این اورژانس بیمارستان 

 امام خمینی ارومیه نکند.اما جالب بود که روز بعد از مرخصی هم که دکتر هیچ نظری نداده بود و مثلا  

ما را با حال رضایت بخش مرخص کردند و ما هم رفتیم سر کلاس نشستیم .نتیجه آن بود که دوباره  

تو اورژانس همون بیمارستان بستری شدیم وحدود 6 ساعتی هم دوباره مهمان آنها بودیم اما  

ایندفعه با اون روز تعطیلی خیلی فرق میکرد به همین خاطر دعایم را اصلاح میکنم

که خدا هیچ کس را محتاج اورژانس نکند واگر هم میکند روز تعطیلی محتاجش نکند

الهی آمین 

 

 نوشته شده توسط 

م   ع   ر

نظرات 9 + ارسال نظر
ارتباط 12 خرداد 1387 ساعت 08:12 http://www.ertebat.blogsky.com

سلام
واقعا وبلاگ جالبی دارید . خیلی از وبلاگتون خوشم اومده .
خوشحال می شم ما رو لینک کنید و اجازه لینکتون رو به ما بدید .
عنوان لینک ما
۩۞۩ چقدر جذاب هستید؟ ۩۞۩ هست .
اگه با تبادل لینک موافق بودید حتما به من اطلاع بدید که شما رو با چه عنوانی لینک کنم .

یاس 16 خرداد 1387 ساعت 00:11 http://www.shabnam.blogfa.com/

سلام و عرض ادب ...

عذر خواهی می کنم که با کلی تاخیر خدمت رسیدم این روزها واقعا گرفتارم ..... کمتر نت سر میزنم ......

مطلب را به سختی و کامل خوندم ... شکل متن بهم ریخته و به سختی خونده میشه

از وضعیت و بیماریی که برای شما بزرگوار پیش آمده که حتی پای شما را به اتاق

عمل کشاند بسیار ناراحت و متاثر شدم و همه اون ناراحتی ها و دردهای شما را

کامل حس کردم و می فهمم که هنگام دفع سنگ با اون وضعیت بسیار زجر آور و ناراحت کننده چی کشیدید ..... چون شنیدم که دفع سنگ کلیه بچقدر سخته ....

خدا رو شکر که کارتون به جراحی نکشید و تحمل و صبر شما در برابر فشار دفع سنگ تحسین برانگیزه ....... خوشحالم که حالتون خوی شده .... الهی شکر ......

در باره بیمارستان امام خمینی هم شنیده بودم که مریض ها را به حال خودشان دها می کنند رسیدگی نمی کنند حتی شنیدم بیماری در اثر بی توجهی پرسنل بیمارسان امام خمینی تا پای مرگ رفته بود .......

البته وضع اکثر بیمارستانها همینطوره ....... نظم و قانونی نداره نه کسی هست رسیدگی کنه نه به بیماران اهمیت می دهند .......

من حاضرم بمیرم اما توی بیمارستانهای شهرمون برای بیماری ام نروم

یادمه یکی از روزها که دست پسرم شکسته بود و اون یکی پسرم هم همزمان مسموم شده بود ما از ۹ صبح تا ۴ - ۳ عصر بیمارستان بودیم ... نه نوبت مردم مشخص بود نه چیزی ....... ده نفره هجوم می بردند تو ..... اخر سر که نوبت ما رسید از خستگی و کلافگی و از دویدن ها خودم مریض شدم ...

و خیلی از این نمونه ها که نمیشه اینجا اشاره کنم .....

خدا را شکر کنید که کارتون به جراحی نکشیده وگرنه معلوم نبود چی پیش می آمد

به این شکایتها هم کسی نیست رسیدگی کنه فقط وقتتون رو صرف کردید .....

امیدوارم سلامتی تان را به خوبی به دست آورید و هرگز روز تعطیلی کار شما و خانواده محترم تان به اورژانس نکشه ......

برای شما و خانواده مهربان تون سلامتی و آرامش و خوشبختی آرزو می کنم

ان شا الله بهترین لحظات را در کنار همسر بزرگوار و فرزندان دلبند تان سپری کنید

....

دوست بزرگوار

با عرض سلام و احترام خدمت شما. مفتخریم به استحضار برسانیم
«« مسابقه فرهنگی ریحانه عشق همراه با جوایز متنوع »» برگزار می گردد.
لذا خدمت رسیدیم تا از شما جهت شرکت در این مسابقه دعوت به عمل آوریم.
جهت کسب اطلاعات بیشتر به آدرس لینک شده مراجعه فرمائید. ضمناً موجب امتنان است که لوگوی این مسابقه را در وبلاگ خود قرار داده تا علاوه بر حمایت معنوی از مسابقه ی مذکور، ما را در امر اطلاع رسانی و هر چه با شکوه تر برگزار شدن این مسابقه یاری فرمائید.

فاطمی باشید و فاطمی بدرخشید.

اکبر 23 خرداد 1387 ساعت 08:17 http://akdi.blogsky.com

سلام
خوبین؟ البته با این وضعیتی که تعریف کردین امیدوارم که حالتون بهتر شده باشه.
من همیشه میگم خدا نکنه آدم به سنگ کلیه و یا دندون درد دچار بشه. اگه کسی رو میخوای نفرین کنید نگین که بری زیر تریلر هیجده چرخ و یا از طبقه پانزدم یه برج بیفتین بلکه بگین به این دوتا دچار شین خودش کافیه.
وضعیت بیمارستانهای ما هم که دیگه معلومه نیازی به تعریف نداره.
امیدوارم که امتحانات آخر ترم رو با موفقیت به پایان برسانید.

اکبر 29 خرداد 1387 ساعت 08:23 http://akdi.blogsky.com

سلام
اون جمله بالایی رو به طعنه نوشتم. میدونید وقتی دو سال قبل جریان شوخی یه استاد دانشگاه هنر با یه دختر منجر به کفن پوش شدن خیلیا شد میخواستم بدونم الان مسلمونی کجا رفت؟ چرا اون موقع وا اسلاما شد و الان دیگه خبری نیست؟ گذشته از اون این اتفاق در دانشگاه افتاده در محیطی که در سه سال گذشته به بهانه های واهی اساتید دانشگاهها رو برکنار و یا بازنشسته اجباری کردند. خب اینم دست پخت آقایون. اگه این اتفاق در جای دیگری می افتاد این قدر حساسیت برایم نداشت اما دانشگاه فرق میکنه. استاد دانشگاه باید امانتدار باشه. این آقا که خود دبیر کمیته انضباطی هست و با اتهامهایی نظیر روابط نامشروع دانشجوها رو مجازات میکنه چرا خودش اینگونه است. مگه تو این کشور انقلاب فرهنگی نشد که دانشگاهها اسلامی بشه؟
نه عکاس عزیز وقتی اسلام رو دست آویز هر کاری قرار دادیم باید هم یه روزی منتظر می شدیم که اینگونه به بازی گرفته بشه.
خب همیشه با همین بهانه ها خطاهای بزرگترها رو سرپوش گذاشتیم مگه ما واسه این نظام و این کشور کم خون دادیم که بخواهیم کل نظام رو به پای اشتباهات یه سردار فاسد و یا یه استاد منحرف قربانی کنیم پس بحث بر سر شخص نیست بحث بر سر اینه که یه استاد دانشگاه این خطا رو مرتکب شده و ما نباید ازش ساده بگذریم.

اکبر 30 خرداد 1387 ساعت 10:44 http://akdi.blogsky.com

سلام
متاسفانه نه پیغامی از شما نرسیده اگه میشه دوباره بفرستید. راستی شنبه تا دوشنبه امتحان دارید؟ چون میخوام یکی از این سه روز به دانشگاه بیام و حتما میخوام شما رو ببینم.
فعلا

یاس 14 تیر 1387 ساعت 00:21 http://www.shabnam.blogfa.com/

سلام و عرض احترام خدمت شما بزرگوار ...

امیدوارم که همیشه در تمام امور زندگی تان شاد و سربلند و سرفراز باشید

بنا ندارید به روز کنید ؟

منتظر نوشته ها و خاطره های زیبای شما بزرگوار هستم

برای شما و خانواده عزیزتون لحظه های ناب خوشبختی رو آرزو می کنم .....

سلام به همسر گرامی و میوه های دلتان یادتان نرود ......

...

بیایید در طوفان زندگی

بجای انکه ناخدا باشیم

با خدا باشیم.....

اسیر تو 26 آذر 1387 ساعت 23:33 http://aseeereto.blogfa.com

کاش در دهکده عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت کمی ارزانی یود
کاش اگر گاه کمی لطف به هم میکردیم
مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود
کاش به حرمت دلهای مسافر هر شب
روی شفاف تزین خاطره مهمانی بود
کاش دریا کمی از درد خودش کم می کرد
قرض می داد به ما هرچه پریشانی بود
عیدتون مبارک.........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد